پيام اول: براي علما، خطبا و منبريها و سران هيئتهاي مذهبي، درباره حمله به اسرائيل و مساله فيضيه.

پيام دوم: براي مرحوم آيت الله ميلاني.

پيام سوم: براي حاج آقا حسن قمي.

اين رسالت بخوبي به انجام رسيد و پيامها توانست موجب تشديد مبارزات در خراسان گردد. آيت الله العظمي خامنه اي در اين سفر گوشه هايي از اين پيامها را در شهرهاي بين راه روي منبر براي مردم خواندند و همه جا بذر قيام را پاشيدند. سپس با تني چند از دوستان متعهد قرار گذاشتند به شهرهاي مختلف استان سفر کنند و به ترتيبي که امام خميني معين فرموده بودند. از روز هفتم محرم آن سال، مسائل روز و اوضاع سياسي و اجتماعي و مساله فيضيه و نقشه هاي پنهاني رژيم را براي مردم شرح دهند و اين بدان علت بود که پس از جريان انجمنهاي ايالتي و ولايتي و قضاياي رفراندوم قلابي شاه و ضديت او با اسلام و علماء و روحانيت و فاجعه اي که درفيضيه پديد آمد و نيز عزاي عمومي نوروز سال 42 زمينه براي قيام عمومي عليه رژيم ستمشاهي پديد مي آمد.  محرم آن سال بهترين موقعيت را به دست داد، لذا امام و روحانيت به بهترين نحو از آن استفاده کردند.  و از روز هفتم مطالب اساسي و حقايق با نهايت صراحت براي مردم بيان گرديد و مقرر شد تا چهره منفور شاه از پس نقاب اصلاح طلبي براي مردم آشکار گردد. سهم آيت الله العظمي خامنه اي شهر بيرجند شد که مرکز قدرت و سيطره رژيم و به اصطلاح تيول اسدالله علم نخست وزير وقت بود. حضرت آيت الله العظمي خامنه اي پس از ورود به بيرجند از روز سوم محرم منبر مي روند و با آگاهي بخشيدن به مردم نهضت را شروع مي نمايند. ايشان روز هفتم محرم که جمعيت کثيري در مجلس شرکت کرده بودند قضاياي مدرسه را با حالي پر شور و بياني گيرا گفته و مردم را بطور عجيبي متأثر و آگاه مي کنند. اين منبر در شهر خيلي صدا مي کند و فردا صبح در مجلس ديگري که در منزل شخصي بود جمعيت عظيمي مي آيند و آنجا نيز مسائل روز مطرح مي گردد. شهر بيرجند در اين دو روز به شدت منقلب شده بود و مردم آمادگي خاصي پيدا کرده بودند. صبح روز نهم (روز تاسوعا) حضرت آيت الله العظمي خامنه اي منبر داغي مي روند و اوضاع به گونه اي مي شود که عوامل رژيم به شدت نگران مي شوند. و با اينکه در روزهاي تاسوعا و عاشورا معمولا روحانيون را دستگير نمي کردند ولي از شدت وحشت ايشان را دستگير مي کنند. ايشان را 2 روز در بيرجند نگه مي دارند و سپس به مشهد برده و به تحويل ساواک مشهد مي دهند اما همين دستگيري نيز اثر مهمي در بيداري مردم مي گذارد. اثرات اين فعاليتها و پيامها به گونه اي بود که در محرم آن سال مشهد پس از تهران بيشترين دردسر را براي رژيم فراهم کرد. به همين علت طاغوت با حضرت آيت الله العظمي خامنه اي که رسول آن پيامها بود و خود نقش اساسي در قيام مردم داشت با شدت و خشونتي برخورد کرد که تا آن موقع سابقه نداشت با روحانيون اينگونه رفتاري بشود. يعني ابتدا ايشان را به ساواک و از آنجا به زنداني مخروبه در دژبان مي برند که حتي از وسايل اوليه زندان هم محروم باشند. پس از آزادي از زندان مجددا به مبارزه پرداخته و با دوستان قرار مي گذارند هرکدام به يک نقطه از کشور بروند و حقايق را افشا نمايند. اين سفرها و حرکت دسته جمعي آن هم پس از 15 خرداد و بازداشت حضرت امام، بسيار ارزشمند بود و دامنه آن که اکثر شهرها و روستاها را در بر مي گرفت رژيم را مستأصل و وحشت زده کرد و لذا عکس العمل شديدي نشان داد.

ماه رمضان سال 42 که مصادف با  سالگرد رفراندوم قلابي شاه بود، امام خميني در حبس بودند اما در غياب ايشان روحانيت و بخصوص شاگردان نزديک امام به کار پرداختند و براي آگاهي دادن به مردم به اطراف کشور رفتند. ايشان در کرمان دو سه روزي به سخنراني و ديدار و مذاکره با علما و طلاب و افراد مبارز مي پردازند وسپس به زاهدان مي روند. در زاهدان در مسجد جامع منبر مي روند که استقبال خوبي از سوي مردم  مي شود. شب شانزدهم رمضان که تولد حضرت امام حسن مجتبي (ع) بود سخنراني داغ و پرشوري ايراد کرده و صراحتا مسائل را مطرح مي نمايند که همان شب توسط ساواک دستگير و با هواپيما به تهران فرستاده مي شوند. ايشان را به زندان قزل قلعه تحويل مي دهند و حدود دو ماه اين زندان طول مي کشد که مدتي به صورت انفرادي و همراه با توهين و شکنجه هاي شديد بود. با وجود اين، پس از آزادي، اولين اقدام ايشان که نشان دهنده شجاعت معظم له است، رفتن به ديدار امام در منزلي واقع در قيطريه، که زندان محترمانه!! ايشان بود، مي باشد. معظم له به همراهي ده نفر ديگر از روحانيت جلسه اي تشکيل داده و درباره ايجاد تشکيلاتي مخفي به مذاکره مي پردازند. هدف از تشکيلات، متشکل کردن کليه فعاليتهاي حوزه علميه قم و سپس مردم در جهت و خط امام بود. در سال 44 اين تشکيلات لو مي رود و آيت الله العظمي خامنه اي به تهران آمده و در تهران با آقاي هاشمي رفسنجاني همخانه مي شوند. مدتي قبل از اين حادثه مقام معظم رهبري به علت ترجمه کتاب آينده در قلمرو اسلام مجبور به ترک شهر مشهد شدند زيرا مطالب اين کتاب و بخصوص مقدمه و پاورقي هاي ايشان، ساواک را به شدت نگران کرده بود. ساواک کتاب را در چاپخانه توقيف کرده و دو نفر از مسئولين چاپخانه را دستگير مي کند، و با اين وجود کتاب از طريق ديگر چاپ و پخش مي شود.

 

روز چهاردهم فروردين 46 حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در مشهد براي چندمين بار دستگير و زنداني مي شوند اين بار زندان ايشان حدود چهار ماه طول مي کشد. پس از آزادي در مشهد اقامت مي کنند و به کارهاي ديني و علمي بخصوص تشکيل کلاسهاي تفسير قرآن کريم مي پردازند و ضمن آن به سازماندهي طلاب مشغول مي شوند. در زلزله ويرانگر منطقه فردوس و کاخک و گناباد که خرابي و تلفات زيادي به بار آورد حضرت آيت الله العظمي خامنه اي با تعدادي از روحانيون و طلاب و بازاريان به آن سامان رفته و بطور چشمگيري اوضاع را مرتب نمودند. ساواک بيشتر از قبل نسبت به ايشان حساس شده و بارها درس تفسير ايشان را تعطيل کرد. در سال 46 مجددا ايشان در قم دستگير شده ولي همان روز آزاد مي شوند. در سال 49 پس از فوت مرحوم آيت الله حکيم در رابطه با تبليغ خط امام و مرجعيت ايشان دستگير شدند و مدت بيش از چهار ماه در زندان بودند و پس از آزادي مجدداً به فعاليت پرداختند. از جمله در تهران در انجمن اسلامي مهندسين در محرم سال 49 شبهاي تاسوعا و عاشورا درباره حديث (من راي سلطان جائرا .....) سخنراني بسيار پرشور و حماسه اي کردند که همه را تحت تأثير قرارداد و پس از آن گروههاي مسلح زير زميني با ايشان تماس گرفته و در ارتباط با همين گروههاي مسلح در سال 50 پس از عمليات انفجار دکلهاي برق در هنگام جشنهاي دو هزار و پانصدمين سال ستمشاهي، ايشان دستگير و اين بار تحت شکنجه هاي شديد قرار مي گيرند و در سلولي تاريک و نمور و بدون هيچگونه روشنايي زنداني مي شوند. و عليرغم اين همه فشار، با مقاومت دليرانه اين روحاني شجاع و آزاده روبرو مي شوند و نمي توانند از او چيزي بدست آورند، به ناچار پس از پنجاه و چند روز (حدود دو ماه) وي را آزاد مي سازند. ايشان دوباره به فعاليت مشغول مي شوند. اين بار مسجد امام حسن که آن موقع مسجد کوچکي بود به پايگاه ها اضافه مي شود و آيت الله العظمي خامنه اي در آن به اصرار عده اي از علاقمندان به اقامه نماز جماعت و درس تفسير مي پردازند. و بدين ترتيب علاوه بر ارتباطهاي مخفي و محدود، ارتباط مستقيم شبانه روزي از طريق مسجد با توده هاي مردم نيز اضافه مي شود. بعد از مدتي از ايشان براي امامت جماعت مسجد کرامت نزديک باغ نادري مشهد که يکي از شلوغترين و حساسترين نقاط اين شهر است، دعوت به عمل مي آيد که به علت ازدحام مردم و استقبال شديد توده هاي انبوه، ساواک مسجد را براي مدتي تعطيل مي کند. اين نوع فعاليت خيلي موثر بوده مورد توجه همه به خصوص شهيد مطهري و شهيد باهنر قرار گرفت.

مرحوم آيت الله طالقاني صريح مي گفتند که آقاي خامنه اي اميد آينده است و مشهد که مي رويد حتما با ايشان ديدار نمائيد. اين فعاليتها موجب شد که ايشان تحت مراقبت ويژه بوده و همواره با احضار به ساواک مورد بازجويي قرار گيرند و يا منزل ايشان را محاصره و از رفت و آمد افراد ممانعت به عمل آورند وبه تدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل نمايند.

و بالاخره هم در ديماه سال 53 ايشان را دستگير و به تهران آورده در زندان و شکنجه گاه مخوف ساواک يعني کميته مبارزه با خرابکاري به طور انفرادي محبوس مي کنند. اين دوره از زندان حدود دو ماه به طول انجاميد و تمام اين مدت در سلولهاي انفرادي يا دو سه نفره همراه با شکنجه هاي شديد گذشت. عليرغم همه اين فشارها و شکنجه ها ساواک مخوف شاه، نتوانست پي به اسرار اين شاگرد مقاوم امام ببرد و حتي نتوانست مدرکي ولو کوچک از ايشان به دست آورد که وي را به دادگاه بفرستد و محکوميتي براي او بگيرد. لذا به ناچار در زمستان 54 ايشان را رها ساختند و معظم له دوباره به مشهد رفتند و باز مبارزه و جهاد خستگي ناپذير را دنبال کردند. اين بار مسئوليتها بسيار شديدتر از گذشته بود. با اوج گرفتن مبارزات و آشکار شدن انحراف در سازمان منافقين و احساس روحانيت و مردم به لزوم تشکلي اسلامي که در رأس آن به جاي افراد عادي و سياسي افرادي روحاني و آشناي به فقه و سياست باشند، در مشهد هسته اوليه تشکلي اسلامي با رهبري امام و مديريت روحانيت متعهد و انقلابي شکل يافت. خبر اين تشکيلات را به زندان براي علماي دربند مثل آقاي هاشمي رفسنجاني و .... مي فرستند و آنها هم تأييد مي کنند. شهيد مطهري هم در همان سال در پيامي که از نجف از طرف امام آورده بودند مبارزين سابقه دار را گردهم جمع مي کنند.  همين ارتباطات باعث گرديد که تظاهرات عظيم سالهاي 56 ـ 57 سازمان يابد که نقش آيت الله العظمي خامنه اي در پايه گذاري اين تشکل بسيار قابل توجه است. آن هم تشکلي که به خاطر خدا و جهاد و شهادت پديد آمده بود نه براي قدرت طلبي و به دست آوردن موقعيت و مقام.

 

تبعيد به ايرانشهر:

در گيرودار اين فعاليتها و در نقطه اوجگيري انقلاب اسلامي در سال 56 رژيم ستمگر با نهايت خشونت ايشان را دستگير مي کند و پس از چند شب زندان ايشان را به ايرانشهر تبعيد مي نمايد. اما تبعيد و آب و هواي گرم و دمدار ايرانشهر کمتر از آن بود که اين مظهر جهاد و تلاش و مبارزه را آرام سازد. بلکه آنجا نيز از فرصت استفاده کرده در ايجاد وحدت و همبستگي بين نيروهاي مبارز آن سامان و نيز وحدت بين برادران شيعه و سني مي کوشند و موفقيت زيادي به دست مي آورند. و با تماس با مردم و تبليغ و برطرف ساختن مشکلات و محروميتهاي اين استان نقش مهمي در توجه مردم به امام و روحانيت و اسلام و انقلاب ايفا مي کنند. انفاقاً در آن سال در ايرانشهر سيلي مي آيد که منجر به بي خانمان شدن و صدمه ديدن عده زياي از مردم مي شود.آيت الله العظمي خامنه اي با استفاده از تجربه فردوس و گناباد يک گروه از روحانيون و طلاب را بسيج مي کنند. و گروه امداد روحانيت را تشکيل مي دهند. و اين گروه به قدري در کار امداد و تبليغ و تحريک و تشجيع مردم موفق مي شود که ساواک وحشت مي کند. ايشان را احضار کرده و رئيس ساواک به معظم له مي گويد:

(ديشب در کميسيون امنيت شهرباني به ساواک گفتم شما چقدر بي عرضه هستيد که هيچ کاري نکرديد. يک تبعيدي ببينيد اينجا چه اوضاعي درست کرده!).

اين تبعيد تا سال 57 طول مي کشد و در اين سال با اوجگيري انقلاب و بيرون رفتن کنترل اوضاع از دست رژيم، آيت الله العظمي خامنه اي به مشهد باز مي گردند و بيش از پيش به فعاليت مي پردازند.